۱۰ اکتبر را فراموش نکنیم

چند کلامی درباره سنگسار و اعدام

سالهاست این بحث وجود داره و اخیرآ خیلی جدی در سطح جامعه جهانی برای جلوگیری از اون داره تلاش میشه.

این که این عمل وحشیانه است شکی نیست ... اما من میخوام به خیلی از افرادی که اما و اگر میارن چند نکته را متذکر شوم:

انسان موجودیت و هویتی است که ما (به طور کلی ) در  اون نقشی نداریم و اراده ساقط کردن از هستی او به هیچ عنوان وظیفه ما نیست و انجام اون هم جز جنایت اسم دیگری ندارد.

این که بگیم کسی که به ناموس مردم تجاوز کرده - کسی خانواده های زیادی رو آسیب رسونده -کسی که با عملش روح یه جامعه رو  زخم زده و .... و حتی کسی که به قول ماها جنایت بر علیه بشریت مرتکب شده هیچ کدوم نباید به حکمی متهم بشن که هستی اونا گرفته بشه (مثل اعدام - سنگسار - دار  و ... )

اولا  : باید همیشه یادمون باشه که جامعه نقش بسیار مهمی در تربیت این  اغلب این افراد داره (اگر شرایط زندگیمونو در زمان کودکی با اونها مقایسه کنیم یکی بوده  ؟ -  جبر جامعه که بر اونا مسلط شده بر زندگی ما حتی به قدر  یک دهم  هم رسوخ کرده  ؟ و صدها اگر دیگه ...)

دومآ : ما بر اساس اصول زندگی اجتماعی قادر به پیاده کردن قوانینی هستیم که افراد جامعه را در امان نگه داره و هیچ قانونی نمی تونه ثابت کنه که گرفتن هستی انسانها در حفظ جامعه موثره - جدای اینکه ما فقط در حیطه اختیارات بشریمون  < و نه خداییمون > باید قانون وضع کنیم  و در راستای همین است که زندان و ... داریم ).

سومآ : در تاریخ گروهی از نوع بشر همواره وحشی گری کرده اند - گروهی تحت وحشی گری بوده اند  و گروهی در تلاش برای توقف اون. حال ما به هر اسم که به این عمل مرتکب شویم جزو گروه اولیم - چه اسم دین پشت سرمان باشد چه نباشد - چه مسلمان باشیم و یا علی گویان گردن بزنیم و چه مسیحی باشیم و با یاد مسیح گردن گردن کشان را به گیوتین بسپاریم  - چه قرآن ما بگوید و چه تورات و انجیل و ... اجنبی ها .

همه و همه توجیه وحشی گری است و بس .

ای کاش این همه کتاب آسمانی بقولی دستکاری شده بشر ناچیز !!  که مملو از اصول زندگی است تکلیف بشر را صریحآ معلوم میساخت و کار را به تفسیر و تعبیر و فنون اینچنینی وانمی گذاشت و ای کاش همه  اون ها در اصول ثابت بودند(شاید باشن !! ) که مانعی باشن برای جنایت های آشکار این نوع موجود !

پ .ن  ۱:

این اروپاییهای دماغ سربالای تازه متمدن که میخوان به دنیا درس اخلاق بدن فکر کنم یادشون رفته از نسل کشی های شوالیه هاشون در قرون ۱۵ و ۱۶ و۱۷ و ۱۸  و ...   !! که  هر بار به بهانه ای مثل نجات مسیحیت - نجات یهودیت و ... ( که چیزی جز افکار پلید استعماری نبود) مسلمانها و کلا مردم بیگناه زیادی رو در بین چنگال هاشون له کردن .

پ. ن ۲:

در ارتباط با  پ. ن ۱  باید اضافه کنم که : حداقل این قدر انعطاف پذیرن که این کارو حتی حالا بکنن و مثل ما به سنگسار وحشیانه افتخار نکنن ! (اونم با داشتن داعیه حاکمیت  استاندارد های بالای حقوق بشر !!!! )

پاینده و آزاد باشین .

 

 

صمد در شهر !

خوب ...تشریف فرما شدن!

خبری از کنسل شدن سخنرانی نیست...حال و هوای کلمبیا دیدنی و غریبه...

کمی چشم چشم کردم اما از بچه های ایرانی خبری نبود....

همه  کانال های خبری اوضاع را زیر نظر دارن و پوشش میدن...

جمعیتی که هستن غالبآ از خانواده های یهودی هستند که این نفی هولوکاست خیلی بهشون فشار آورده !! ....

ولی راستی مگه این جا مملکت آزادی نیست ؟!!  ..... امان از وقتی که پای ضرر در میون باشه ...

باید تا صبح صبر کرد ...

پ.ن ۱: جهت آسایش خیال بعضی دوستان باید بگم که هوای این عزیز را داریم ...نگران نباشین.

پ.ن ۲ : دو نکته  در حرفهاش هست که من با اونا کاملا موافقم :

             ۱- تحقیقات بیشتر در زمینه هولوکاست.

             ۲- برگزاری رفراندوم برای سرزمین های اسراییل و فلسطین.

در مورد همجنسگرایان هم که .......  از اون حرفها بود ....!!!

DAILY NEWS

سلام

کوتاه و روشن....

نمیدونم احتمالا فراموش کردیم که برنامه هاشونو  تا چند وقت دیگه برای حمله دارن تنظیم می کنند.....

توی کلاس سیاسی  چنین تقاضایی اونم الان  .... الله اعلم  !!! 

 

The Daily News shrieked: "If you even think of setting foot near Ground Zero, you can GO TO HELL!" The paper went on to describe AH.......!  as a "madman," and "an enemy of the U.S. in particular and of civilization in general."

....AH :  آقای رییس ....!!

راستی یادمون باشه که اینا همیشه منتظرن که از هر بهانه ای استفاده کنن و به مردم این طور تلقین کنن که ما مسبب همه این اتفاق ها هستیم . و اصلا ما همون القاعده هستیم ...! و چه توجیهی بهتر از این برای حمله و پشتیبانی مردمشون از اون ....

لینکش هم اگه خواستین بگین !! 

امید

آفتاب گونه ای در راس

یه گله نا انسان مست و منگ بر مسند قدرت

جامعه ای پر از تزویر

تو این فضا هنر میخواهد:

پا برجا ماندن ؛ انسان بودن ؛ آزاد بودن و فریاد عدالت سر دادن.

یاد همه عزیزانی که تو این راه جاودانه شدن گرامی

گامهای همه  رهپویان این مسیر سنگلاخ استوار

به امید روزی که تفتگی اشک ها ی مادران - همسران - فرزندان - دوستان - همرزمان و مردم آزادیخواه  ریشه نهاد ظلم را خاکستر سازد .

-----------------------

با چشم‌ها
 
  ز حیرت ِ این صبح ِ نابه‌جای

خشکیده بر دریچه‌ی خورشید ِ چارتاق
بر تارک ِ سپیده‌ی این روز ِ پابه‌زای،
دستان ِ بسته‌ام را
آزاد کردم از
زنجیرهای خواب.


فریاد برکشیدم:

«ــ اینک
 
  چراغ معجزه
 
  مَردُم!

تشخیص ِ نیم‌شب را از فجر
در چشم‌های کوردلی‌تان
سویی به جای اگر
مانده‌ست آن‌قدر،

تا
 
  از
 
  کیسه‌تان نرفته تماشا کنید خوب

در آسمان ِ شب

پرواز ِ آفتاب را !

با گوش‌های ناشنوایی‌تان
این طُرفه بشنوید:
در نیم‌پرده‌ی شب
آواز ِ آفتاب را!»


«ــ دیدیم
 
  (گفتند خلق، نیمی)

پرواز ِ روشن‌اش را. آری!»


نیمی به شادی از دل
فریاد برکشیدند:


«ــ با گوش ِ جان شنیدیم
آواز ِ روشن‌اش را!»


باری
من با دهان ِ حیرت گفتم:

«ــ ای یاوه
 
  یاوه
 
  یاوه،
 
  خلائق!
مستید و منگ؟
 
  یا به تظاهر

تزویر می‌کنید؟
از شب هنوز مانده دو دانگی.
ور تائب‌اید و پاک و مسلمان

  نماز را
از چاوشان نیامده بانگی!»
 



هر گاوگَندچاله دهانی
آتش‌فشان ِ روشن ِ خشمی شد:


«ــ این گول بین که روشنی ِ آفتاب را
از ما دلیل می‌طلبد.»


توفان ِ خنده‌ها...


«ــ خورشید را گذاشته،
 
  می‌خواهد

با اتکا به ساعت ِ شماطه‌دار ِ خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند

  که شب
از نیمه نیز برنگذشته‌ست.»
 

توفان ِ خنده‌ها...


من
درد در رگان‌ام
حسرت در استخوان‌ام

چیزی نظیر ِ آتش در جان‌ام
 
  پیچید.

سرتاسر ِ وجود ِ مرا
 
  گویی

چیزی به هم فشرد
تا قطره‌یی به تفته‌گی ِ خورشید
جوشید از دو چشم‌ام.
از تلخی ِ تمامی ِ دریاها
در اشک ِ ناتوانی ِ خود ساغری زدم.


آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب
تنهاترین حقیقت ِشان بود
احساس ِ واقعیت ِشان بود.
با نور و گرمی‌اش
مفهوم ِ بی‌ریای رفاقت بود
با تابناکی‌اش
مفهوم ِ بی‌فریب ِ صداقت بود.



(ای کاش می‌توانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بی‌دریغ باشند
در دردها و شادی‌هاشان

حتا
 
  با نان ِ خشک ِشان. ــ

و کاردهای شان را
جز از برای ِ قسمت کردن
بیرون نیاورند.)




افسوس!
 
  آفتاب

مفهوم ِ بی‌دریغ ِ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند و
اکنون

با آفتاب‌گونه‌یی
 
  آنان را
این‌گونه
 
  دل
 
  فریفته بودند!


ای کاش می‌توانستم
خون ِ رگان ِ خود را

من

قطره
قطره
قطره
بگریم
تا باورم کنند.


ای کاش می‌توانستم
 
  ــ یک لحظه می‌توانستم ای کاش ــ

بر شانه‌های خود بنشانم
این خلق ِ بی‌شمار را،
گرد ِ حباب ِ خاک بگردانم
تا با دو چشم ِ خویش ببینند که خورشید ِشان کجاست
و باورم کنند.


ای کاش
می‌توانستم!