بار سفر ...!

سلام...

بلاخره بار و بندیل سفر بسته شد و راهی شدیم به دیار یار....به ایران عزیز .

و چشم انتظار دیدار دوستان.

پ.ن : موضوع بعدی که مدتی است قراره بنویسم درباره   ؛چهره دوم ما در وبلاگ نویسی؛   است که امیدوارم بتونم ایران عملیش کنم!

از الان عید همتون مبارک ...به امید سالی سرشار ازبه بار نشستن امیدهای بزرگتان...

شاد و تندرست باشید.

(راستی اگه همه دوستی های این دنیای واقعی اینجوری مثل اینجا باشه که وای بر ما و این احوال ما !!! )

 

میوه ممنوعه (۲)

سلام....

از تاخیر پیش اومده متاسفم ... اما ادامه بحث:

من اصلا قصد این رو ندارم که وارد فلسفه سیاست بشم و وارد موضوعات مورد بحث  ارسطو - ماکیاولی و ... بشم - بیشتر دلم میخواد ساده مطرح کنم - از بین تمام نظریات و گفته هایی که هست فکر کنم از همه صریح تر این نظر است که :

<< سیاست بیان متراکم اقتصاد است >>

در واقع ریشه همه تفکرات سیاسی و جریان های سیاسی در اقتصاد است ؛ چرا که همواره در این راه تلاش در جهت مبارزه با یک قدرت و مخالفت با آن در جهت استقرار ایده آلها و خواسته های ماست که باور داریم بالاتر و بهترند ویا تغییر جهت دادن به جریان موجود در جهت حصول مقصود .

در واقع نتیجه آن از دید این گروه احقاق حق است و حق آن چیزیست که در ریشه اقتصادی آن دستمزد جای دارد - همان هسته اقتصاد - .

تشکل های سیاسی معلمان - زنان - دانشجویان - کارگران  و .... همه در جهت احقاق حقوقی است که به باورشان براورده نشده است و آنچه در نهایت بدست میاید جهش و حرکتی است در خصوص بهتر شدن وضع معیشت .

 رفاه اجتماعی - آزادی بیان - حقوق برابر و .... همه و همه در ادبیات سیاسی و جهان بینی های گوناگونش هر یک به آن نقطه ای ختم میشود که بهبود وضع معیشت را نتیجه می دهد.

....

پس  وقتی ما در هر جایی مینشینیم و به وضع موجود اعتراض میکنیم ...ما سیاسی هستیم...

وقتی از شرایط اجتماعی < ناله > میکنیم سیاسی هستیم... و این گناه نیست !

اما

-وقتی می گوییم هم از شرایط راضی نیستیم و هم سیاسی نیستیم  ! 

-وقتی نشستیم و اجازه میدیم تا تمام حقوق مسلم ما پایمال بشن

-وقتی نشستیم و به غارت رفتن پول و سرمایه های ملی و ... رو نگاه می کنیم

و همه و همه را می پذیریم آن هم به بهانه مردم فریب <دین - کتاب خدا - اسلام و ... >

وهیچ گاه با خود نمی اندیشیم که مگر میشود در یک دین این همه بی عدالتی ...ظلم و چپاول و ....  موجود باشد

نشون میده که ما لایق همانی هستیم که بر ما میرود و بهتره که با همین بسازیم و لب باز نکنیم ...

نشون میده که نشسته ایم تا دیگران کاری بکنند و ما از این خوان گسترده بهره ای ببریم ..

نشون میده که شیر بودن لایق ما نیست و لاشخور بودن بیشتر بهمون میاد ...

نکته دیگه این که :

آنچه که باعث شده که ما این همه از کلمه سیاست واهمه داشته باشیم صفتی است که ابلهان قبلی و ابله تران امروز در گوش ساده لوح ما خوانده اند و آن <بر اندازی> است و ما را در این خیال پوچ غرق کرده اند که اگر کلامی از سیاست گفته شود قصد ؛ قصد براندازی است و برانداز هم که جایش مشخص و معلوم است  .... ! و این ترس همان چیزی است که ایشان میخواهند تا کسی جرأت گفتن حرفی نامربوط  !‌را نداشته باشد...

اگر میخواهیم حقیر نمانیم و همواره در رویای کورش کبیر سیر نکنیم  ... !

اگر میخواهیم تا درس دموکراسی و جامعه مدنی رو درست فرا بگیریم

باید همگی - خودمون رو ازقید بی تفاوتی آزاد کنیم و باور کنیم که نقش داریم در هر سنگ بنای آزادی - استقلال و سربلندی میهنمون

باید سیاست رو درست بشناسیم - سیاسی بودن رو نشونه بلوغ فکری  و لازمه یک جامعه آگاه بدونیم و  بلاخره :

میوه ممنوعه< آقایان> را بی هراس گاز بزنیم ...../.

پیروز باشید

 

میوه ممنوعه (۱)

قطعآ برای خیلی از شماها پیش اومده که وقتی با کسی یا جمعی  درباره موضوعی مرتبط با مسائل روز جامعه صحبت می کنین  مواجه با این پاسخ میشین که  :

  < چی بگم والا - من که سیاسی نیستم >    یا    < من از سیاست سر در نمیارم > 

 و یا    <من خوشم نمیاد وارد سیاست بشم >

و بسیاری چیزای دیگه که حتمآ شنیدین ...

این که همیشه از این مقوله فرار میکنیم و دانستن و گاهی دخیل شدن در آن را گاهی دردسر زا و یا بی ارتباط به خود تلقی می کنیم به اعتقاد من ریشه در گذشته داره ... از گذشته سرشار از سرکوب و دیکتاتوری - از گذشته خالی از دموکراسی و پر از سرکوب حرکت های مردمی  - چه در ... زمان قاجار - چه پهلوی و چه متهجرین اسلام نما ...

اینطور میشه که از سیاست فرار میکنیم و احساس میکنیم مال اوناس که سرشون بوی قرمه سبزی میده ! و اون وقت نتیجه اش میشه :

 سرکوب ها - قلدری ها - ارباب رعیتی ها - رهبر محوری ها - وابستگی های جور واجور به بیگانه ها  و نوکری اجنبی ها  و  همچنین اختیار خود به دست مزدوران تشنه سرمایه های این سرزمین سپردن  - عنان ملت به دست بی کفایتان نهادن  -  سرمایه های تاریخی این ملت را حراج کردن  - تاریخ یک تمدن را زیر آب بردن - از حقوق مسلم  یک ملت بواسطه اهداف سرکوب گرانه و ایدئولوژیک محض گذشتن - سنت ها و آداب یک سرزمین را سرکوب کردن و در عوض سنت های هدفدار مذهبی را تو حلقوم یک ملت فرو کردن - مهرورزی علنی جلوی چشم همه کردن  - حقوق مدنی و اولیه را سلب کردن - دلارامی را به جرم بودنش دل آشوب کردن و در نهایت هستی و اعتلای یک سرزمین را با حماقت ها - تهجر ها - کوته بینی ها و افکار ضد میهنی به ورطه نابودی کشاندن .

و اغلب ما بی توجه ( البته صرفآ ناراضی !) به این همه ظلم - خیانت و بی عدالتی به روزمرگیمون ادامه میدیم و منتظریم که شاید از یه جایی فرجی بشه !

همه این ها بواسطه اینه که هیچ وقت نخواستیم سیاسی بشیم چون سیاست رو امری جدا میدونستیم و تو جامعه هم همیشه تا میخواستن کسی رو  -له - کنن انگ سیاسی بهش می چسبوندن و ما هم باورمون میشد که سیاست یعنی میوه ممنوعه !

براستی سیاست یعنی چی ؟ سیاسی کیه ؟ آیا درسته و آیا باید سیاسی باشیم ؟

دنباله بحث رو در قسمت دوم دنبال می کنم و امیدوارم که نظرهاتون تا اون موقع بدونم .

آزاد - پاینده و شاد باشین .

خائنان به میهن ... خادمان به "مذهب"

شاید خونده باشین این نامه رو ...

پاسخ تاج زاده به ادعاهای رسالت؛ آیا توهین به مراجع واقعا جرم است؟

http://tajzadeh.ir/2007/09/post_109.html

نیازی به توضیح اضافه نیست... نمیدونم تاریخ بعد ها به ما چگونه نگاه می کنه ...

پاینده باشین