قطعآ برای خیلی از شماها پیش اومده که وقتی با کسی یا جمعی درباره موضوعی مرتبط با مسائل روز جامعه صحبت می کنین مواجه با این پاسخ میشین که :
< چی بگم والا - من که سیاسی نیستم > یا < من از سیاست سر در نمیارم >
و یا <من خوشم نمیاد وارد سیاست بشم >
و بسیاری چیزای دیگه که حتمآ شنیدین ...
این که همیشه از این مقوله فرار میکنیم و دانستن و گاهی دخیل شدن در آن را گاهی دردسر زا و یا بی ارتباط به خود تلقی می کنیم به اعتقاد من ریشه در گذشته داره ... از گذشته سرشار از سرکوب و دیکتاتوری - از گذشته خالی از دموکراسی و پر از سرکوب حرکت های مردمی - چه در ... زمان قاجار - چه پهلوی و چه متهجرین اسلام نما ...
اینطور میشه که از سیاست فرار میکنیم و احساس میکنیم مال اوناس که سرشون بوی قرمه سبزی میده ! و اون وقت نتیجه اش میشه :
سرکوب ها - قلدری ها - ارباب رعیتی ها - رهبر محوری ها - وابستگی های جور واجور به بیگانه ها و نوکری اجنبی ها و همچنین اختیار خود به دست مزدوران تشنه سرمایه های این سرزمین سپردن - عنان ملت به دست بی کفایتان نهادن - سرمایه های تاریخی این ملت را حراج کردن - تاریخ یک تمدن را زیر آب بردن - از حقوق مسلم یک ملت بواسطه اهداف سرکوب گرانه و ایدئولوژیک محض گذشتن - سنت ها و آداب یک سرزمین را سرکوب کردن و در عوض سنت های هدفدار مذهبی را تو حلقوم یک ملت فرو کردن - مهرورزی علنی جلوی چشم همه کردن - حقوق مدنی و اولیه را سلب کردن - دلارامی را به جرم بودنش دل آشوب کردن و در نهایت هستی و اعتلای یک سرزمین را با حماقت ها - تهجر ها - کوته بینی ها و افکار ضد میهنی به ورطه نابودی کشاندن .
و اغلب ما بی توجه ( البته صرفآ ناراضی !) به این همه ظلم - خیانت و بی عدالتی به روزمرگیمون ادامه میدیم و منتظریم که شاید از یه جایی فرجی بشه !
همه این ها بواسطه اینه که هیچ وقت نخواستیم سیاسی بشیم چون سیاست رو امری جدا میدونستیم و تو جامعه هم همیشه تا میخواستن کسی رو -له - کنن انگ سیاسی بهش می چسبوندن و ما هم باورمون میشد که سیاست یعنی میوه ممنوعه !
براستی سیاست یعنی چی ؟ سیاسی کیه ؟ آیا درسته و آیا باید سیاسی باشیم ؟
دنباله بحث رو در قسمت دوم دنبال می کنم و امیدوارم که نظرهاتون تا اون موقع بدونم .
آزاد - پاینده و شاد باشین .
دوست عزیزم
توی مملکت ما هوایی که تنفس میکنیم . آبی که می خوریم و همه م همه چیز سیاسی هستش و ما هم باید رفتار سیاسی و حزبی را افزایش بدیم.
یه لینک تو ستون پیوندهای روزانه ی وبلاگم هست نوشته ی ساسان آقایی. حتمن بخونش جوابتو میگیری .
اتفاقن همه چیه مام سیاسیه . و سیاست یعنی بدبختی و در گیری . اینه که کسی نمی خواد سیاسی باشه ...
سلام .میگن تو سیاست دروغ زیاده پشت پرده رو کسی نمی دونه که چیه فکر سیاسی می خواد فکر می کنم حتی تو رفتار ایرانیا هم این مشخصه که ظاهر و باطن یکی ندارند همه باید به خود اندیشن که گذر عمر تنها تو جامعه نیست ما هم جزوه سیاسیها شدیم اما کمتر و بیشتر داره که خود اندیشی کنیم بعد برسیم به دگر اندیشی ....ببخشید.
نهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
یه عالمه نوشتم
دی سی شدم همش پرید...
کاش وقت میداشتم دوباره مینوشتم
حتما دوباره میام
وبلاگ زیبایی داری
سلام . ممنون که سر زدید .
پرسیده بودید که آیا متن از خودمه ؟ باید جواب بدم که این داستان و تمامی داستانها ، شعرها و درد دلها مال خودمه . ممنون میشم که اینبار بیائید و نظرتونو راجع به داستانم بگید .
موفق و سربلند باشید . منتظرم .
با درود
دوست خوبم ممنون از لطفتون. لوگوی حرکتمون آماده شد. ما رو در مخالفت با جنگ افروزی تنها نذارید. منتظرتون هستم. پیروز باشید
بیا بروزم
سلام . کامنتتون رو خودندم . آیا منظورتون اینه که منظورمو متوجه نشدید ؟ خوب اگه این طوره شاید از ضعف قصه ی من باشه یا اینکه شما با این سبک نوشتار نمی تونید ارتباط برقرار کنید . بهر حال از این که وقت گذاشتید ، سپاسگزارم .
اما چرا بعد از دو بار خوندن هنوز خط اولید ؟ شاید قصه ی منو هم به شما انداختن ...
شاد و پیروز باشید .
با درود
دوست خوبم واقعا از حمایتت سپاسگزارم و مطمئنم با بودن میهن پرستانی چون شما آینده ای که برای سرزمینمان آرزو میکنیم هر چه زودتر عملی خواهد شد. باز هم ممنونم. پیروز باشید
سلام دوست عزیزم من بانظر بیتای عزیز موافقم
mamnun be khatere deldaritoon .
ممنونم . امیدوارم همیشه خوشحال باشید .
کجایید ؟ خبری ازتون نیست ؟ خوبید ؟ سلامتید ؟ رفع کسالت شد ؟
قالب هنوز خیلی کار داره . یه بنر میاد اون بالا و رنگ کادر ها هم احتمالن عوض میشه .
لزوم اصلاح قانون اساسی(1)
بنابر اصل یکصد و پنجاهم قانون اساسی سپاه پاسداران برای نگهبانی از انقلاب و دستاوردهای آن تشکیل شده است ولی در قانون اساسی هیچ راهی برای انحلال سپاه پیش بینی نشده است که این با اصل سوم قانون اساسی در تعارض می باشد و برای رفع این تعارض باید قانون اساسی اصلاح شده و در آن راهی برای انحلال سپاه پیشبینی شود.
دلایل تعارض اصل یکصد و پنجاهم با اصل سوم :
1- بند 6 از اصل سوم بر محو هرگونه استبداد و خودکامگی و انحصارطلبی تأکید دارد، همانطور که قبلاً نیز گفته شد هر انقلابی پس از گذشت مدت زمانی به حالت ثبات رسیده و تمامی اهداف آن محقق می شود و چنانچه در آن زمان تشکّل هایی که برای حفاظت از انقلاب تشکیل شده است منحل نگردد ممکن است از طرف بعضی از افراد و یا گروه ها در راه رسیدن به اهداف شخصی و یا گروهی و حتی برای ایجاد نوعی استبداد و خودکامگی مورد سوء استفاده قرار گیرد، این احتمال در مورد انقلاب اسلامی نیز وجود دارد چرا که اگر سپاه بعد از اینکه انقلاب به همه اهداف خود دست یافت منحل نشود ممکن است بعضی از افراد و یا گروه ها از آن برای تحقق اهداف شخصی و یا گروهی خود سوء استفاده کرده و حتی با کمک آن استبداد و خودکامگی جدیدی ایجاد نمایند بنابراین برای اینکه از سپاه سوء استفاده نشود باید راهی در قانون اساسی برای انحلال آن در نظر گرفته شود.
سلام
بر عکس شما من بروزم و منظر حضورتون.
خوبید ؟ به روز نمی کنید ؟
چی بگم والا - من که سیاسی نیستم .......!!
همه سیاسی هستند... قوتی شب می گیری می خواب یو تو رخت خوابت به این فکر می کنی که فردا باید چه کارایی را چه طوری و کی انجام بدی یعنی داری یه فکر سیاسی می کنی. درس از گذشته ، برنامه ریزی برای آینده که در همه آدم ها وجود داره سیاسته ، استفاده از داشته ها برای کم کردن و محدود کردن نداشتنی ها سیاسته. پیروی از راهکاری که منجر به پرداختن کمترین هزینه در مواقعی که بیشترین هزینه ها باید پرداخت بشه سیاسته.
ما سیاسی بودیم ، زمان مشروطیت سیاسی بودیم ، دهه چهل سیاسی بودیم. دهه پنجاه سیاسی بودیم. دوران خاتمی سیاسی بودیم. اما دیگه انقدر با سرکوب برخوردیم و همزمان ما رو درگیر فقر کردند که دیگه مجالی برای سیاسی بودن باقی نذاشت. وقتی یه گربه پنجاه بار با کلش به در بکوبه و باز نشه ، مسلما دیگه این کار رو برای پنجاه و یکمین بار تکرار نمی کنه. مردم ما به بن بست خورده اند.
خودم هم نمی دونم
شما چرا آپ نمی کنید ؟
درود
دوست خوبم ممنون از محبتت. نظرت هم زیبا و آموزنده بود. منتظرت هستم. پیروز باشی
سیاست رو اینقدر به لجن آلوده کرده اند که هر کسی بره طرفش که چه عرض کنم همه در اون زندگی میکنن بهتره بگم اغلب مردم سعی دارند خودشونو جدا نشون بدن و چشمهایی رو که می بینن ببندن تا بستر نمناکشون خیس تگرگ نشه...اما زنگارش را نباید نادیده گرفت باید کوشید تا پاک شود...این مطلب مال خیلی وقت پیشه...چند دفعه اومدم و خوندم اما نظر نذاشتم کجایین ؟ چرا آپ نمی کنی؟
سلام
بروزم سر بزنی خوشحال میشم.
کجایی ؟
سلام . من فکر می کردم فقط من آپ نکردم تو این چند وقت ؟
با من مسابقه گذاشتی ؟!!
راستی ! من یادمه واسه این پستت کامنت گذاشته بودم !! کامنتات که روی تایید نیست ٬ پس یعنی کامنت من کجا رفته ؟ ):
شرمنده ! اون کامنت رو حدود ۲ ماه پیش وقتی تازه آپ کرده بودی نوشتم ... الان چیزی ازش یادم نیست !!
من خسته شدم از بس که شما نیستید!