لحظه های ...!

اینبار زودتر به ایستگاه رسیدیم و با خیال راحت سوار شدیم، یه واگن دربست ! همیشه حس خوبیه - هر سال این کار تکرار میشه و قصد هرچی که هست ،زیارت یا سیاحت ، از اونجا که باهمه خانواده هستم واقعاً خوش میگذره.

این بار شروعش شیرین تر بوده از همیشه و اون طبق معمول با شیطنت هاش منو تا لحظه آخر رها نمیکنه و خدا خدا میکنم که نصف شب که همه خوابن موبایلم صداش در نیاد !

ساعتی بعد ... 

هر کدوم به تخت های خودمون خزیدیم، صدای تلق تولوق قطار نمیذاره که بخوابم ولی اینبار اونقدر رو اعصابم نمی ره، چشمهامو می بندم و  غرق میشم تو رویاهای خودم ....