سلام به همه و بازهم سال نو بر همتون مبارک و میمون باشه ...
خوب سفر به پایان رسید و کلی خاطرات قشنگ و اتفاقات جالب برام به ارمغان آورد که حداقل برای به یاد داشتن همیشگیش بهتر دیدم که اینجا بیارمشون...
<< پاسپورت را نشون مسئول مربوطه دادم ...نیم نگاهی به جلدش انداخت و با دیدن آرم روی جلد نیم نگاهی به سرتا پام کرد و بعد کارت پروازم رو در آورد و یه چیزی خط خطی کرد و بدون اینکه به ریختم دوباره نگاه کنه گفت : gate one و با دست جهت رو نشون داد و اشاره کرد که از جلوی چشمش دور بشم !!! از اونجایی که همه از سایر گیت ها که نزدیک تر بود میرفتن حدس زدم که این گیت مال تروریست های امثال منه !! ...وقتی رو کارت رو نگاه کردم دیدم ۴تا حرف S هست که دورش با خودکار خط کشیده و این یعنی !!! SUPER CHECK ...
بارهامو روی نوار گذاشتم - وقتی همه چیز از زیر دستگاه رد شد طرف که انگار داره با زندانی حرف میزنه گفت : ?All yours تو دلم خندم گرفت...آخه به جز من که کسی نبود ..اما خوب به این سؤال کلیشه ای با لبخند جواب دادم : ! YES ....شروع کرد به انتقال دادن وسایلم روی یه میز دیگه...رفتم جلو که کمکش کنم که با فریاد ! DONT TOUCH سر جا خشکم زد - با خشم اومد جلو و حالیم کرد که تا چک کردنش تمام نشه حق دست زدن به وسایل رو ندارم...(تو دلم گفتم : مرگ !! چشمت کور همشو خودت ببر! )
القصه : یه زن دیگه رو هم صدا کرد و بعد از وارسی کامل بدنی به جون وسایلم اوفتادن و با دستگاههایی که بیشتر به تسترهای مواد رادیواکتیو و منفجره میخورد !! از بند کفشم تا ته کیف هام رو نمونه گرفتن و با دستگاههای عجیب و غریب اسکن کردن!! ....وقتی کارشون تمام شد شروع کردن به چپاندن همه ی اون همه وسایلی که من با دقت تو کیفهام جا داده بودم - که من با احتیاط جلو رفتم و گفتم : ? MAY I اونم از خدا خواسته کیف ها رو برام گذاشت و دوباره من فلک زده شروع کردم به بسته بندی و هر چند دقیقه یه بار چهارتا چیز به فارسی نثارشون میکردم و ....
ساعتی بعد هواپیما نیویورک را ترک کرد و احساس قشنگی از آنچه در پیش رو دارم را در درونم دوباره زنده کرد ...)
سلام دوست خوبم
داستان سفرنامتون و خوندم. من نمیدونم الان شما ایران هستین یا نیویورک؟
به هر حال امیدوارم هر کجا هستین در پناه حق شاد و سلامت باشید.و بهتون خوش بگذره!
ببخشید فضولی میکنم شما برای چی رفتین نیویورک؟ ادمه تحصیل یا گردش؟
خوشحال میشم به ما هم سر بزنید منتظر حضور گرمتون هستم.
موفق باشی دوست خوبم
اول اینکه ازتون متشکرم که با نوشتن سفرنامه ما رو هم در به یاد آوردن خاطراتتون از سفر به ایران سهیم می کنید .
دوم : خوشحالم که بعد از اون بازرسی سختگیرانه تونستید دوباره به احساس قشنگتون برگردید و بخش ناراحت کننده رو تا حدودی فراموش ......
سلام نازی جان
مرسی ازلطفت ... خاطرات ایران اینقدر به به یاد موندنی و قشنگ بود که جبران همه سختی ها و ناراحتی های سفر رو میکرد .
گرفتار بودم ولی شاید میشد همه رو ببییم ...
سلام چرا منو ندیدی؟ یعنی اینقد بد بودم؟
همیشه شاد باشی
حقیقت امر مدت کوتاهی بودم و برنامم فشرده و گرنه دوست داشتم برای خیلی کارهای دیگه وقت بذارم...ضمن اینکه اگر هم وقتی بود چنین کاری و درخواستی شاید بجا نبود - اونم تو ایام عید که همه گرفتارن و ... بعضی دوستان که گرفتار بودن حسابی و بعضی هم اصلا توی شهر تهران نبودن و ...
امیدوارم به زودی فرصتی پیش بیاد و بیام
ممنون و سپاس
عیبی نداره ... گذشت ... ولی ...
حس تروریست نبودن اما تروریست دیده شدن خیلی بده ! این روزها بارها و بارها به منم ژشت تلفن برا امتحان اینو گفتن!
سلام . کی برگشتی ؟ خوشحالم که بهت خوش گذشته . و خوشحالم که تلخی ها رو به دل نگرفتی و از سفرت لذت بردی .
منتظر اصل سفرنامه ت ، یعنی ورودت به ایران هستم .
سفر بخیر عزیز